شاید مدام که چشمان خود را به روی دنیای شگفتانگیز میگشائید چه بخواهید چه نخواهید باز هم این کلمه توان دوباره را به شما خواهد داد، حتماً راههای تازهای برای آن وجود دارد که بهزعم خیلیها تکراری به نظر نیاید، داشتن مهارت میتواند جمله مناسبی برای شما باشد؛ شمایی که از زندگی دشوار امروزه مینالید و توان مقابله با ارتباطات الکترونیکی را ندارید. با بیژن بیرنگ در این رابطه صحبت کردیم.
- نمیدانم در طی زمانی که در تلویزیون در ساخت هیچ برنامه یا سریالی شرکت نداشتید، طرح «باز هم زندگی» را شما به شبکه 4 ارائه دادید یا شبکه به شما پیشنهاد داد؟
- اواخر سال 83 از شبکه با من تماس گرفتند و در ارتباط با برنامهای که با محوریت مهارتهای زندگی همراه باشد از من خواستند که این برنامه را بسازم؛ چیزی که به نظرم این روزها خیلی مد شده.
- در واقع شاید کسی مهارت نداشته باشد فقط آدمها سعی میکنند زندگی کنند؛ اما شما چه شد که این پیشنهاد را پذیرفتید؟
- من خیلی خوشحال شدم، چون قبل از آن به عنوان مشاور معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی و مشاور رسانهای مشغول کار بودم و روی اولویتهای پیشگیری از مصائب و آلام اجتماعی فعالیت میکردیم. همیشه فکر میکردم که اگر رسانه بخواهد با سازمان بهزیستی در ارتباط باشد و بخواهد با سازمان برنامههای مشترک داشته باشند باید روی چه موضوعاتی کار کنند.
- به همین خاطر از شما دعوت شده بود این برنامه را بسازید؟
- نه، نمیدانم، اما در آن مرکز ما با ریشههای اصلی معضلات اجتماعی آشنایی پیدا کردیم و به این نتیجه رسیدیم که معمولاً معضلات اجتماعی ریشه متفاوتی ندارند و سعی ما این بود با ارگانهای دیگر در ارتباط باشیم.
- نتیجه تحقیقاتتان به کجا رسید، یعنی ریشه اصلی معضلات را چه یافتید؟
- مثلاً برای ما جای تعجب داشت که بدانیم اولویت اصلی که روی پیشگیری از مسائل اجتماعی است مسألهای به اسم خودشناسی است، یا اعتماد به نفس، یا قدرت نه گفتن، منهای 10 موردی که سازمان بهداشت جهانی در مورد مهارتهای زندگی ارائه میدهد.
- چرا یکمرتبه تغییر جهت دادید و از تهیهکنندگی سریال به سمت برنامهسازی رفتید؟
- زیاد تمایلی به ساخت سریال ندارم. من به شخصه فکر میکنم به قالب برنامهسازی .
- اتفاقاً این قالب خیلی از سریالسازی جداست؟
- جداست، ولی ما هم به شکل برنامهساز تلویزیونی بودیم.
- ولی بیشتر سریال میساختید مثل دیگر تهیهکنندهها؟!
- خوب سالهایی که ما در زمینه کودک کار میکردیم برنامه میساختیم؛ مثل محله برو بیا و محله بهداشت، این برنامه جنبه آموزشی برای بچهها داشت، اگر جایی جنبههای نمایشی آن پررنگتر میشد باز در قالب ساخت یک برنامه تلویزیونی بود.
- ولی تهیهکنندگی در سازمان با برنامهسازی فرق دارد؟ حضور تهیهکننده در یک برنامه پررنگتر است تا یک سریال، ولی عملاً بالعکس است.
- خوب این یک واقعیت است ولی حقیقت نیست. حقیقت این است که باید این دو از هم مجزا نباشند، چون کسی که در صدا و سیما کار میکند باید قدرت داشته باشد که فکری را تبدیل به یک برنامه کند.
- به این اعتقاد دارید که تهیهکننده باید تخصص داشته باشد؟ اگر موافق باشید آنوقت آن دو حرفه از هم جدا میشود.
- فکر کنم داریم از مقوله بحثمان دور میشویم.
- من بر عکس شما فکر میکنم، «باز هم زندگی» یک برنامه است یک سریال نیست پس باید از ابتدا تا رسیدن به مرحله نمایش آن صحبت کرد، چون اهداف یک برنامه آموزشی به مراتب مهمتر از یک سریال است.
- من به عنوان تکنولوژیست آموزشی وارد سازمان شدم و فوقلیسانس این رشته را از آمریکا دارم. دانشجوی دکترا بودم که انقلاب شد و دوست داشتم در این زمینه کار کنم. منتها در دورهای در سازمان همه تکنولوژیستهای آموزشی را تغییر شغل دادند و تبدیل به تهیه کننده کردند.
- فکر کنم مشکلات برنامهسازی درست از همین جا شروع میشود.
- ما هم حتی آن دوره گریه کردیم که تکنولوژیست آموزشی را از سازمان برندارید اما آن زمان سازمان حس کرده بود که نیازی به این رشته نیست. شاید این اتفاق برای من یک شانس بود چون از یک تکنولوژیست آموزشی تبدیل به تهیهکننده شدم و چون مدرک کارشناسی من نمایش و تئاتر بود در نوشتن و سریالسازی به من کمک کرد. شاید برداشتی که من از برنامهسازی در تلویزیون داشتم که باید مبنای آن تحقیق باشد، باعث شد که ساخت این برنامه به من پیشنهاد شود.
- این خیلی خوب است که برای ساخت یک برنامه 3 سال تحقیق طول بکشد اما شاید این شیوه تنها در شبکه 4 جا افتاده باشد؟
- من این را میدانم که وقتی برنامهای به عهده تهیهکننده گذاشته میشود، آن برنامه متعلق به تهیهکننده است و اینکه چهقدر تحقیقات در یک برنامه برای تهیهکننده آن مهم است. چون این دوره تحقیقاتی دوره خاصی را میطلبد و بودجه کافی.
- قبل از مصاحبه گفتید که به مدت 2 سال به عنوان مشاور معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی کار میکردید. آیا به موردهای تازهای برخورد کردید؟
- نه، بحث آن جدا بود، ما این برنامه را در دو زمینه شروع کردیم، کل برنامههای موفق و ناموفق را انتخاب کردیم و چند تا برنامه را بررسی کردیم و یکی را به شکل الگوییتر انتخاب کردیم و چند کپی از آن برنامه را به شبکه 4 ارائه دادیم. ما به این فکر میکردیم که چگونه میتوان کیفیت زندگی را بالا برد. مثلاً اینکه چهطور میتوان پولدار شد، یا چگونه میتوانیم خانه نامرتب خود را مرتب کنیم، یا حتی لذت خوردن یک چایی و... پس میبینید چگونه میتوان به زمینه وسیعی از سوژه در برنامهسازی رسید. ابتدا اتاق فکر تشکیل دادیم و حدود 560 مورد را بررسی کردیم و از میان آنها 340 مورد را تحقیق میدانی کردیم و آخر هم همه را کنار گذاشتیم.
- پس خیلی هم به سازمان ضرر زدید. مگر از ابتدا راه درس تحقیق را انتخاب نکرده بودید؟
- خوب مسلم است یک جاهایی هم اشتباه کردیم اما تحقیق همینطور است، سازمان خیلی به ما کمک کرد که بودجه یک سریال را به برنامه ما اختصاص داد. اما اینکه چرا از آن تحقیقات استفاده نکردیم این بود که گفتیم، صرف اینکه من بتوانم یک دستگاه را بسازم، مهارت زندگی نیست و نگاه غلطی است. نتیجه گرفتیم که نگاه خاصتر و جامعهشناسانهتر داشته باشیم. یعنی اگر ابتدا فکر میکردیم یک فرمت برای برنامه وجود دارد، بعداً به هشت فرمت رسیدیم و من الآن در برنامه تنها از یک فرمت آن استفاده کردم.
- پس برنامهای که الآن میبینیم حاصل فکر اتاق فکر نیست، چرا؟
- چون میخواستیم به مرحله عملیاتی برسیم و این افراد قدرت تصمیمگیری نداشتند، یک روز به فکرم رسید که اگر وسعت این اتاق را در حد یک کشور ببینیم، اتاق فکر ما درباره همه آدمهای یک کشور خواهد بود و ما توانی را پیدا میکنیم که یک برنامه خاص با 400 محقق دارد. من بودجه 400 نفر را ندارم ولی میتوانم شرایطی را بهوجود بیاورم که این تعامل شکل بگیرد.
- میتوانید راجع به اولین فرمت که در «باز هم زندگی» استفاده کردید صحبت کنید؟
- الآن در این فرمت، من موضوع را دارم و از موضوع به سوژه میرسم. مثلاً میخواهم برنامهای برای کار زنان و مردان یا کشف استعداد در بچهها داشته باشم. موضوع را دارم و سوژه را پیدا میکنم، اما در یک فرمت دیگر سوژه وجود دارد و من از سوژه به موضوع میرسم. مثلاً دوست دارم 5 نفر از دانشآموزان مدرسه عالی در تهران را سوار هواپیما کنم و به چابهار ببرم.
- مثلاً ؟
- نه، من سناریو دارم، ما برای هر قسمت از برنامه، مستندات آن و حتی تایم صحبت در پلاتو زمان مشخصی داریم. دانشآموزان را میبریم زیر یک کپر و یک روز تجربه آن نوع زندگی را برای آنها فراهم میکنیم. یا 3 نفر زن را همراه دوربین به زندان زنان میبریم و سه زن میآیند از تجربههایشان در استودیو میگویند.
- خوب این امکان که حتماً برای شما فراهم نشده چون نمیتوانید صحنههای داخلی زندان را نشان دهید؟
- خوب این جزء آن بخشهایی است که برنامه باید به آن توان برسد که چنین کارهایی انجام دهد.
- مثلاً از این مستندات داخل زندان میخواهید به چه چیزی برسید؟
- بین کسانی که داخل زندان هستند با کسانی که بیرون هستند فاصلهها کوتاه است و هر اشتباه کوچکی میتواند شما را به آن طرف بکشد، پس چه خوب که نگاهمان را عوض کنیم.
- و اینجاست که فرق برنامه شما با یک برنامه «تاک شو» مشخص میشود؟
- بله، ما به سمت برنامهای عمیقتر، نمایشیتر و حتی مستندتر پیش میرویم.
- از ابتدا نمیخواستید یک برنامه گفتوگو محور را بسازید؟
- نه، ما 9 فرمت داریم، اگر بتوانیم این 9 فرمت را در هم ادغام کنیم، ما به بینهایت تصاعد هندسی جنس برنامه میرسیم، کما اینکه الآن هم مخاطب نمیتواند حدس بزند در برنامه آینده ما قرار است چه اتفاقی رخ دهد.
- و این موضوع و میهمان برنامه است که فرمت اجرایی آن را برای شما تغییر میدهد؟
- بله، مثلاً در سری جدید دوربین ما تا تانزانیا هم میرود. دوربین ما فقط در زندان نیست، یا یک برنامه ما راجع به بازیهای «اریک برمن» صحبت میکنیم و این Talk show نیست و یا اینکه یک قسمت از برنامه درباره بازیهای کودکان است و شما خواهید دید که همه بچه میشوند و استودیو تبدیل به یک "Work shop" میشود.
- به دلیل این نگاه است که میبینیم بیژن بیرنگ از سقف هم آویزان میشود؟
- بله، آن صحنه راجع به معلولین است که روی صندلی چرخدار مینشینند، آن قسمت همه بر روی ویلچر مینشینیم و حتی از قهرمان دو کشور نیز میخواهیم که روی ویلچر بنشیند و بگوید که مثلاً اگر در یک روز این اتفاق برایش بیفتد چه خواهد کرد.
- مثل اینکه ابتدا قرار بود اسماعیل میرفخرایی اجرای برنامه و همینطور تحقیق بر روی موضوعات را داشته باشد، چرا چنین نشد؟
- زمانبندی برنامه ما طولانی شد و ایشان هم سفری در میان داشتند.
- چرا خودتان اجرای برنامه را برعهده گرفتید؟ مجری خوب پیدا نکردید؟!
- اتفاقاً در این قسمت هم سه برنامه را داریم که نفر دیگری که اجازه دهید اسمش را نگویم، برنامه را اجرا میکند.
- پاسخ من را ندادید؟
- راستش ما با لفظ مجری مشکل داریم. نگاه ما یک نگاه مستند است.
- فکر میکنم نمیتوان چنین گفت؟
- چرا واقعیتهای بیرون و داخل جدا از هم نیست.
- برنامه شما تصاویر مستند هم دارد اما مستند صرف نیست؟
- چرا ما تعریف روی آن میگذاریم؟! اصلاً مستند هم نیست ولی چون عرف تلویزیون و رادیو نمیخواستیم به دنبال کسی میگشتیم که سوار بر موضوع باشد.
- چرا خودتان اجرا کردید؟
- جزء نمونههایی که برای اجرا گرفتیم یکی هم خودم بودم که اتفاقاً آن را هم پخش میکنیم. اما به نظر من کلمه مجری درست نیست. کشورهای خارجی میگویند «شومن» ولی ما مترادفی برای آن نداریم.
- شاید بیرنگ مهارتش را در اجرا به نمایش میگذارد؟
- نه اجرا نیست، فقط یک روز خانه سبز را ساختم و حالا خانه سبز با یک فرمت دیگر در استودیو اجرا میشود.
- پس اینکه میگویید صحنههای زنده سلول زندان را نشان دهید، باز هم سوژهها را به عنوان مهمان داخل استودیو دعوت میکنید؟
- نه. داخل استودیو نمیآورم.
- پس میشود مستند صرف؟
- چرا اسم روی آن میگذارید! وقتی ما دنبال اسم میگردیم دچار مشکل میشویم، وقتی میگوئید مستند، تفکری از مستندسازی است، ولی ما میخواهیم یک موضوعی را مطرح کنیم که همه در آن شریک هستند، حالا چه موفق چه ناموفق. ما این قالب را داریم نمیدانیم چه اسمی روی آن بگذاریم. مستند است، قصه است یا نمایش است.
- حضور مهمانان در برنامه فکر چه کسی بود؟
- فکر تحقیق بود؛ فکر کسی نیست. هماهنگ شدن محتوی و فرم خودش این مشکل اجرا را بهوجود میآورد. مدعوین هم بخشی از مهمانان ما هستند.
- آقای بیرنگ چرا باز هم زندگی؟
- ببینید ما ابتدا میخواستیم نام برنامه را دایناسورها بگذاریم.
- به چه دلیل؟
- چون از ابتدا بحث ما بر سر این بود که اگر انسانی مهارت زندگی کردن را نیاموزد و در هر مرحله از زندگی نداند که باید چگونه از پس سختیها و مشکلات آن بربیاید، مثل دایناسورها نسلش منقرض خواهد شد.
- چه جالب؟
- به این خاطر است که ما از تمهای مختلفی مثل داشتن مهارت، اعتماد به نفس، خودشناسی و داشتن آگاهی استفاده کردیم. برای اینکه فرصت تجربه دوباره زندگی را به انسانها بدهیم. در این فرصت انسانها به یافتههای جدیدی خواهند رسید که باعث میشود پستی و بلندیهای زندگی برای آنها هموار شود.
- و در پایان؟
- هیچی، جز باز هم زندگی.